گاهی دلم برای زمان وبلاگنویسی تنگ میشود!
کسی از یاران قدیمی هنوز اینجا نفس میکشد؟
عادت کردهام که پس از مدتی به این خانهی قدیمی سری بزنم، درست زمانی که دلم میگیرد و جایی را برای آرامش نمییابم. نمیدانم که چه رازی در بلاگفا نهفته است که بوی روستا میدهد و خانهی مادربزرگ!
نمیدانم پس از کوچ وبلاگنویسان به شبکههای اجتماعی دیگر، کسی این نوشته را میخواند یا نه. اما میخواهم بگویم که دلم برای برای صفای آن روزگارمان به شدت تنگ شده است. چه روزگار خوبی بود و ما چه آدمهای نازنینی بودیم. هر از چند گاهی، به یاد آن دوران میافتم به یاد جوانکی که افتخارش پایان کلاس دوازدهم بود و امروز با دکترایش تازه فهمیده که هر چه پیشتر میرویم، حلاوت زندگی کمتر میشود. من اینجا دوستان گمشدهای دارم که دلم برایشان تنگ شده است. آنهایی که پس از کوچ غریبانهی ما، حتی وبلاگهایشان را دلیت کردند. اگر گذار دوستی از آن دوران اینجا افتاد، با گذاشتن پیامی خوشحالم خواهد ساخت.
نمیدانم هنوز کسی وبلاگ میخواند یا نه، اما من هنوز آن روزهای وبلاگنویسی را دوست دارم. بسیاری از یاران وبلاگنویس را گم کردهام. اگر کسی از دوستان قدیمی هنوز اینجا پرسه میزند؛ من با نام فارسی داوود عرفان در فیسبوک و با نام انگلیسی dawood erfan در انستاگرام حضور دارم. در واتساپ و تلگرام هم با این شماره 0093797026950 میتوانید با من تماس بگیرید. خوشحال میشوم از تجربههای همدیگر قصه کنیم.
یا هو
خزانی
برگهای سرخ و زرد قصه ام می ریزد
از طاق شبستانت
درخت سبز باران دیده ی باغ حضورم می چمد
در باغ چشمانت
هوا سرد است و دستان دلم می لرزد
از سوز زمستانت
و اینجا آخرین برگ سفر از راه می افتد
و در خود می خزد مرد غزلگوی خیابانت
-
خزانی
لحظه ها مردند و مشعل ها به راه رفته افسردند
به دانشگاه چشمانت ورود غیر ممنوع شد
حضور قصه ام خط خورد و مشق دیگری آمد
مسافر ماند و حجمی مانده از درس دبستانت
آهای پیامبران سکوت
تارهای صوتی ام به خارش افتاده اند
تا تندیس سکوت مقدس تان را
با فریاد گناه درهم شکند!
_
باکی نیست که محکومم کنید
ترسی نیست که به سخره ام بگیرید
من به قیمت بد نامی معصومیت نسل سوخته ام
حیثیت ام را به قمار می زنم
تا سکوت روشنگرانه تان! را
با سوتکی در هم شکنم
و فلسفه ای تازه بنیان نهم
که " فریاد می کشم پس هستم"
_
آهای پیامبران سکوت
آب های راکد جویبار تان را
چگونه تحلیل کنم؟
که به H2O آبهای سرزمین تان مشکوکم
اینجا کیمیا در جا می زند
که حاصل الکترولیز آب
دوهایدروجن و یک اکسیژن است
آب های باور تان را در
آزمایشگاه اندیشه ام تحلیل کرده ام
آب جویبارهایتان آلوده است
ترکیب از عناصر ترس و تظاهر...
_
آهای پیامبران سکوت
می شود ایمان را فریاد کشید
در جویبار زلال حقایق
می شود از کربن بازدم سکوت
ناب ترین الماس فریاد را بیرون کشید
تا پنجره ای را بگشاییم
در سرزمین که ایمان حبس است!